چطور بعضی ها می توانند از اتفاق هایی که برای من خیلی عادی و روزمره است درس بگیرند؟ آن هم درس های بزرگ؟
مثلا دور زدن دور میدان!
برای من بسیار عادی و معمولی بنظر من می آمد اما امروز دیدم بعضی ها دیدگاه جذاب و زیبای دیگری نسبت به دور زدن دور میدان دارند و از هر موضوعی برای درس گرفتن استفاده میکنند، خانم گلزاری، دور زدن در میدان را به موضوع ولایت تشبیه کردن! جالب نیست؟
تا آنجایی که میدانم و فهمیدم، ولایت یعنی یک نفر باشد که او پشت و پناه ما باشد، کسی باشد که هوای ما را داشته باشد و برای کمک کردن به ما باشد. کسی که ما خودمان را در سایه او جا بدهیم و او پشتیبان ما باشد...